سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

   تو این مدت که چیزی ننوشتم اما کارهای بامزه امیرعلی رو  سعی میکنم بنویسم تابزرگ بشه  بخونه مثل الان من کلی لذت ببره.

 

 آذر ماه 1392 پدر اکواریوم خریدش.امیرعلی کلی ذوق می کردپوزخند که ماهی داریم . اوایل براش خیلی جالب بود هر روز به ماهی ها سر میزد و کلی شیشه اکواریوم رو بوس میکرد  و قربون صدقه ماهی ها میرفت..چند وقت بعد ماهی لجن خوارمون مرد.اولش امیرعلی متوجه شد چون صبح ،اول اون می رفت سراغ ماهی ها..ا.مد سر سفره صبحانه گفت:ماهی سیاه چشاش بسته..ماهی سیاه کابیده(خوابیده) من اواش متوجه نشدم تا رفتم دیدم بله ماهی مرده.بهش گفتم ماهی مرده .دیگه هر کی رو میدید زود بهش خبر میداد که ماهی مردوچشاش بسته شد وووتا همین چند وقت پیش ماهی سیاه اسکارمون خیلی شیطون شده و مرتب تو آب می پره و به طوری که آب از اکواریوم بیرون می ریزه.اون شب امیرعلی کمی ترسید و همه ش از ماهی سیاه می پرسید.تا اینکه نصفه شب دیدم داره با بغض صدا میزنه :مامان مامان   دیدم بیدار شده و رو تختش نشسته و داره گریه میکنهگریه‌آور. رفتم بغلش کردم ،عزیزم چی شده؟گفت ماهی سیاه رو تخت اومد ،گوشم گاز گیف(گرفت) متوجه شدم که خواب دیده..اما صبح که بیدار شد اومد پیشم گفت مامان بریم دکتر گوشم درد میکنه.ماهی سیاه گاز گیف! منم:گیج شدم

 




تاریخ : شنبه 93/3/10 | 12:15 صبح | نویسنده : مامان مریم | نظر