سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روز پیش بابا به محض ورود به خانه کارتنی دستش بود ک یه جوجه اردک داخلش بود، داد به امیر علی .امیرعلی اولش وقتی صدای جیک جیک داخل کارتن رو شنید، خیلی تعجب کرد . بعد هم با شیطنت های جوجه اردک که می خواست از سر و کول امیرعلی و بالا بره بشدت ترسید.به طوری که از بغل بابا پایین نمی اومد.ما هم برای کنترل بیش از حد این جوجه اردک  خیلی بامزه و شیطون مجبور شدیم اون رو داخل یه قفس بذاریم. به امیرعلی هم یاد دادیم که به جوجه چه جوری آب و دونه بده.هم خوشش اومده بود و هم ازش میترسید.صبح که از خواب بیدار میشه اول میره سراغ جوجه ش. به هوای رقابت برای غذا خوردن با جوجه!غذا خوردنش هم بهتر شده.دیروز هم جوجه طفلی رو همراه امیرعلی برای هوا خوری! به پارک بردیم.اما به محض ورود در قسمت بازی بچه ها توجه همه به جوجه ی ما جلب شدو همه  بچه ها به سمت ما اومدن تا با جوجه بازی کنن.امیرعلی که احساس مالکیت میکرد هرکی می اومد جوجشو ناز کنه جیغ سرش می زد. وقتی هم جوجه به سمتش می اومد جیغ میزد و می ترسید. نه طاقت دوری شو داشت نه طاقت پیشش بودن رو.ولی کلی دیروز با جوجش تو پارک صفا کردن.  از اون روز به بعد در مقابل خواسته های غیر منطقیش ،برای اینکه زود حواسشو پرت کنیم،بهش می گیم: برو ببین جوجه داره چیکار می کنه؟یا برو به جوجه آب بده و از این کارا...از این نظر، بودن این جوجه به ما خیلی کمک کرده. تو این چند روزه هم صدای جوجه رو در میاره و میگه :جیک جیک. جیک......جیک جیک....البته دیشب هم رفته بود جوجشو خیس آب کرده بود.همون روز هم  وقتی باقی مانده ی غذای امیرعلی رو که به اندازه ی یه قاشق برنج بود گذاشتم جلوی جوجه تا بخوره ،دیدم امیرعلی رفته اون غذا رو از جلوی جوجه برداشته و داره می خوره!




تاریخ : سه شنبه 92/2/31 | 6:0 صبح | نویسنده : مامان مریم | نظر