سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دیروز امیرعلی توی تــرکِ !تــرکِ لواشک! آخه از زمانی که پای این لواشک لقمه ای به خونه ما باز شد ،فکر نمی کردیم اینقدر با استقبال امیرعلی مواجه بشهدهنم آب افتادبه طوری که صبح ها چشم وا میکنه میره آشپزخونه و دستشو دراز می کنه و می گه "خا،خا.."(یعنی میخوام).به هر طریقی سعی می کنم اونو منصرف کنم تا اول صبحانشو بخورهاصلا!.اما بعد ازاون دوباره می یاد و هی میگه خا..خا... بالاخره مجبور می شم یه دونه بدم اما امیرعلی به یدونه که اکتفا نمی کنه.دو سه تا دیگه می خواد.یعنی هرچقدر هم بـــِدی باز هم دوست داره. اما از دیروز لواشک ها رو از جایی که بود برداشتم و قایم کردم .وقتی از من لواشک خواست بهش گفتم لواشکا دیگه اینجا  نیست،یعنی جوری بهش گفتم که دروغ نباشه دروغ دیروز چند بار تقاضا کرد،اما امروز بهتر شده دیگه یادش رفته خسته کننده




تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 1:0 صبح | نویسنده : مامان مریم | نظر